نوشته شده توسط: شهید کاظمی
قلب مادر
داد معشوقه به عاشق پیغام که کند مادر تو با من جنگ *** نگاه غضب آلوده زند بر دل نازک من تیر خدنگ *** مادر سنگ دلت تا زنده است شهد در کام من و توست شرنگ *** گر تو خواهی به وصالم برسی باید این ساعت بی خوف و درنگ **** روی و سینه تنگش بدری دل برون آری از آن سینه تنگ *** عاشق بی خرد ناهنجار نه بل آن فاسق بی عصمت و ننگ **** رفت و مادر را افکند به خاک سینه بدرید و دل آورد به چنگ *** قصد سر منزل معشوقه نمود دل مادر به کفش چون نارنگ **** ازقضا خورد دم در به زمین و اندکی رنجه شد او را آرنگ *** آن دل گرم که جان داشت هنوز اوفتاد از کف آن بی فرهنگ **** از زمین باز چو برخاست، نمود پی برداشتن دل، آهنگ **** آه دست پسرم یافت خراش! وای پای پسرم خورد به سنگ