نوشته شده توسط: شهید کاظمی
معلم عزیز تو را می ستایم زیرا:
این تو بودی که ضریح سبز آگاهی را در آغوش فشردی و غبار کینه را از آئینه سینه ستردی خون سپیده را با اشک دیده در آمیختی و در رگهای شب ریختی . شبهای سرد و لحظه های درد را با اشک سبز بهار و خون سرخ گلنار رنگ آمیزی کردی زلال سپید سحر را به روی شنزار شب ریختی و سینه ریز نور را بر سینه شب دیجور آویختی گل امید و آگاهی را از شاخسار پگاه چیدی و گوهر آرزوها را در حریر آه پیچیدیی دستان گل افشان تو از باغ آسمان ستاره می چیند و بر زمینیان می افشاند از فراز شاخه های سبز تو فرشتگان مهر بر اوج سپهر پر می گشایند و بر سقف فلک سر می سایند.
معلمّی، مهری است که از روز ازل با گل آدمی سرشته شد تا مردم از ظلمات جهل به نور دانایی، رهنمون شوند. براستی که معلّمی شغل نیست، عشق است.